
ریکو فوجی در 3 ماه گذشته در مراسم ارائه.
“شانس مادرم برای راه رفتن به تنهایی تنها 2٪ بود.”
خبر گرم خبر این بود که خانمی که به دلیل تصادف روی ویلچر زندگی می کرد با مراقبت از دخترش سلامتی خود را بدست آورده است.
پزشک مسئول مادر A در آن زمان به ریکو فوجی ، دانش آموز کلاس ششم ابتدایی گفت: “2٪ احتمال دارد مادر خود بخود بایستد.”
اکنون احتمال 2٪ به یک معجزه تبدیل شده و باعث لبخند مادران و دختران می شود.
طبق روزنامه ژاپنی برای دبیرستان 29 ، بدبختی خانواده ریکو سان از حدود شش سال پیش آغاز شد ، زمانی که آقای الف در یک حادثه رانندگی به شدت زخمی شد.
به دلیل این حادثه تشخیص داده شد که آقای الف “دیگر قادر به راه رفتن نیست” ، وی چنان آسیب دید که نیاز به بستری طولانی در بیمارستان داشت.
لیکو که با آقای الف زندگی می کرد ، نیاز به کمک بزرگسالان مانند رفتن به مدرسه و غذا خوردن داشت ، بنابراین در حالی که الف در بیمارستان تحت معالجه بود به خانه مادربزرگ خود رفت.
آقای الف با ارسال تصاویری از تمرینات پیاده روی برای دخترش که در دور زندگی می کند ، در حال توان بخشی است.
تصمیم سخت
وقتی ریکو این را دید ، آقای الف فکر کرد: “ما باید با هم زندگی کنیم و از او مراقبت کنیم.”
این تصمیم سختی برای ریکو بود که هنوز جوان بود ، اما وقتی آقای الف از بیمارستان مرخص شد ، افکار خود را عملی کرد.
دو سال از این حادثه می گذشت ، اما شیردهی الف که روی ویلچر زندگی می کند دشوارتر از آن بود که فکر می کردم.
در طول روز با کمک کارگر می توانستم نفس نفس بکشم ، اما چون آقای الف حتی نمی توانست به تنهایی راه برود ، کارهای روزانه مانند استحمام یا استفاده از توالت بسیار سخت بود ، بنابراین آقای ریکو به کمک احتیاج داشت. او گفت که برای تعویض یا حتی پوشیدن کفش خود به کمک احتیاج دارد.
علاوه بر این ، او مجبور بود کارهای خانه را به نمایندگی از آقای بیمار انجام دهد. آقای ریکو سحر از خواب برخاست و وعده های غذایی را آماده کرد ، و پس از ترک مدرسه چاره ای جز پیوستن به مراقبت های پزشکی A. نداشت.
بنابراین ریکو فرصتی برای گذران آزادانه نداشت.
◆ 6 سال مراقبت از پرستار
گفته می شود ریکو که در سنین جوانی باید به شیر دادن ادامه دهد ، با مادرش اختلاف داشته است زیرا این کار گاهی اوقات بسیار دشوار بود.
اما مبارزه مدت زیادی طول نکشید. لیکو گفت: “من هر روز با مادرم چت می کردم تا آن را با لبخند بگذرانم.”
زندگی ریکو تا به امروز به همین ترتیب ادامه داشته است.
ریکو ، دانش آموز دبیرستان ، اکنون آشنا به نظر می رسد و پس از اتمام کارهای خانه مانند آشپزی صبح به مدرسه می رود. حتی بعد از مدرسه نیز به دلیل اینکه در دبیرستان بود از آقای الف مراقبت می کرد.
شش سال می گذرد اما زندگی لیکو تفاوت چندانی با زمانی که او قول داده برای اولین بار “با مادرش زندگی کند” تفاوت ندارد.
تفاوت در این است که من بیشتر از بار اول به این وضعیت عادت کرده ام.
◆ 2٪ معجزه
از شش سال پیش زندگی تغییر نکرده است ، اما امید به واقعیت و معجزه تبدیل شده است.
دکتر فکر کرد ، “من نمی توانم به تنهایی راه بروم” ، اما این تشخیص کاملاً اشتباه بود.
اگر تلاش های لیکو و آقای الف کار می کرد ، آقای الف می توانست با کمک عصا به تنهایی راه برود. بالا و پایین رفتن از پله ها و قدم زدن در خانه ناخوشایند است ، اما امکان پذیر شد. آنچه تصور آن هنگام سوار شدن بر روی ویلچر دشوار بود به عنوان یک معجزه امکان پذیر شد.
ریکو گفت: “من بلافاصله هیچ نتیجه ای ندیدم.” این کمی سخت و ارزشمند بود. مادرم این را ثابت کرد. ” من یک درس ارزشمند آموختم که بدون تسلیم شدن به تلاش خود ادامه دهم. “
آقای ریکو و آقای الف در مورد زندگی وی طی شش سال گذشته موارد زیر را بیان کردند. (برخی از گزیده ها)
“معجزه 2٪”
فقط 2٪ احتمال داشت که مادر بتواند به تنهایی راه برود.
شش سال پیش ، مادرم به طور معجزه آسایی در یک تصادف رانندگی جان خود را نجات داد ، اما دکتر گفت که او نمی تواند به تنهایی راه برود.
وضعیت ناتوانی در بازدید بدون هوشیاری ادامه یافت. یک ماه بعد ، به سختی می توانستم مادرم را ببینم ، اما از آنچه می توانم بگویم غافل شدم.
من با مادرم زندگی کردم و آمدم در خانه مادربزرگم زندگی کنم.
مادربزرگ ها و اقوام می گفتند حتی اگر مادر از بیمارستان مرخص شود ، زندگی مشترک این دو مانند گذشته دشوار بود.
وقتی مادرم این واقعیت را دانست ، گریه کرد و گفت که مطمئناً بر آن غلبه خواهم کرد.
وقتی مادرم ظاهر شد ، قلبم داغ شد که تقریباً چندین بار هنگام تمرین برای افتادن از بدن از درد افتاد.
بنابراین من تعهد دادم که با مادرم زندگی کنم.
چهار سال پیش زندگی را با مادرم شروع کردم که از بیمارستان مرخص شد. نه تنها در خانه ، بلکه بعضی اوقات از مراقبت از مادرم خسته شده بودم ، بنابراین با مادرم دعوا کردم و گفتم این کار خیلی سخت است.
روز مادر شیرده همچنان ادامه داشت. در حالی که در مدرسه بودم ، کارگری به من کمک کرد ، اما پس از بازگشت به خانه ، زمان مراقبت از مادرم همچنان ادامه داشت.
در این زندگی روزمره چیزهای زیادی یاد گرفتم که قبلاً درک نکرده بودم. زندگی به عنوان یک معلول بسیار دشوار بود.
من می خواهم برای معالجه افراد معلول داروی احیا را یاد بگیرم. من می خواهم امید افراد معلول باشم. و من می خواهم نیرویی برای جهانی باشم که همه با لبخند در آن زندگی می کنند.
این فرصت که 2٪ بود با تلاش وی بدست آمد. حالا اگر مادرم از عصا برای توان بخشی استفاده کند کم کم می تواند راه برود.
من می خواهم بر زمان حال غلبه کنم و همچنان برای رویای آینده به کار سخت خود ادامه دهم تا از این معجزه شکست نخورم.
خبرنگار لی دونگ یون [email protected]
عکس = تصرف دبیرستان اوکایاما سانیو
[ⓒ 세계일보 & Segye.com, 무단전재 및 재배포 금지]